و سخنی دیگر.........
با عرض سلام خدمت تمامی دوستان هنرمندم. به علت خست و منفعت طلبی سایت های
ایرانی که فقط برای سود و منفعت شخصی خودشان خدماتی مانند وبلاگ ارائه میدهند بنده
نتوانستم بیش از 5 عدد از داستانهایم را بصورت صفحه اصلی انتشار دهم.پس عاقبت مجبور
شدم مابقی داستانهایم را بصور ت مطلب انتشار داده تا حداقل توانسته باشم تمام کارهایم را به
نمایش بگذارم.
حالا شما میتوانید بعد از این مطلب به مطالب پایین تر مراجعه کرده و داستانهای بیشتری از من بخوانید.
لطفا نظر بذارین.....
آسمان شیشه ای
دو موجود ترس ناک به سرعت به ما نزدیک می شوند. از پی تعقیب و گریز آنها گرد و خاکی وسیع تمام پهنه دشت را فرا گرفته و چون توده ای عظیم به نظر می رسد. دخترک وحشت زده به طرف من می دود: خواهش می کنم بیا از اینجا بریم. اونا ما رو تکه پاره میکنن. من دخترک را در آغوش می کشم. سپس آیینه ای که تا آسمان روبرو بالا رفته را………………………
آلزایمر جونده
از وقتی پا به اینجا گذاشتم گذاشته ام تا زمان مسئله ی فراموشی را به گذشته ام گره بزند تا آن نقطه ی کور در بخش تاریک زندگی ام کم کم محو شود. گذاشته بود تا زمان مرا به گذشته اش پیوند دهد. چه عالی ! تلاقی این دو جهان نا متجانس به مثابه دانه های اناری بود که دانه دانه حجم دیس شیشه ای درونی مان را شکلی نو بخشید.دخترک داشت فراموشی را در ظرف نقش دار برجسته دانه میکرد. سرخ و آبدار مانند کولاژهای کج و معوج زندگی ماشینیزم.
تولدی دوباره
یازدهم نوامبر 1983 بود. درست در ساعت: 20:22 نیمه شب جمعه. و درست سی سال قبل که ماشین دراز و بی قواره ای از اتوبان بیرون شهری به این سمت می آمد. گویا تنها ماشینی بود که نور چراغهای مربعی شکلش مه غلیظ را می شکست و دیده میشد. زمین های بایر اطراف مانند اشباح سرگردان به دورم پرسه می زدند.
توهم
ناگهان موریس به روی تخت خواب نیم خیز می شود. چشمانش درون آشفتگی اتاق مانند دو گوی درخشان می چرخند. صدای خس خس ناهنجار گلویش در بازدم ناله بوف شب درهم پیچیده است. از تخت به پایین می پرد. نگاهش در نگاه موشی که سکه ی طلایی رنگی به دهان گرفته درهم می پیچد.
همیشه جاوید نامت
دور نهایی مسابقه شروع شد. هر کس در این مرحله برنده می شد می توانست مالک اصلی اینجا باشد.مالک همین چشم انداز زیبا و منحصر به فرد.خدا به عنوان قاضی عدل گستر این مهلکه ی خطیر، به صندلی عظیمُ الجثه ی لاهوتی خود تکیه زده بود. فرشتگان نیز به عنوان ناظرین دور نهایی در همه جا پخش شده بودند.
هزار و یکشب مدرن
وسوسه شیطان
قرار بود با هجومی ضربتی و برق آسا وارد بانک شوند. هر سه درون ون شیشه دودی نشته بودند. و داشتند اسلحه , و کیسه های مخصوص و لوازم مورد نیاز را آماده می کردند. کمی بعد هر سه به ساعن هایشان نگاه کردند.
و بلاخره… آرماگدون
یک روز انقلاب زیر سایه نخل درن ننو دراز کشیده بود که ناگهان دموکراسی به طرفش دوید: آهای حالا چه وقت خوابه؟ پاشو! انقلاب کلاه حصیری اش را کنار زد و خمیازه کشید: چیه؟ چی شده؟ دموکراسی تا کمر
میراث نویسنده
کتاب خوان ناشناس
مدتی می شود که زن دچار مالیخولیایی شدید شده است. با تصوراتی عجیب و توهم گونه که تمام ذهنش را احاطه کرده اند. مخصوصا حالا که سوار بر مترو به مرکز شهر می رود و کتابی می خواند درباره زنی که سوار مترو شده و کتابی می خواند درباره زنی که سوار مترو کتابی می خواند
فقط بخوانید لطفا!
سامپا1
درام زندگی
خلیج فارس برای همیشه
مرد لاغر اندام پاهای درازش را روی میز انداخت. بعد درحالیکه با حالتی عصبی به سیگارش پک می زد، موهای طلایی خود را چنگ زد. از پنجره به برجهایی سر به فلک کشیده که دریای نیلگون را در محاصره خود گرفته اند خیره شد.
بازی با سرنوشت
!مرد قد بلند خود را به جلو خم کرد.درست روی صورت زن بسته شده به صندلی دسته دار: خُب کوچولو!حالا ایده ات چیه؟ سازمان گفته تو باید حذف بشی!به همون دلایلی که خودتم بهتر می دونی.به صورت برنزه ی خود میمیک مسخره ای داد. بعد با چشمان
بازبینی
ناگهان سرش را بلند می کند. قطرات آب ابتدا روی سینه و سپس پاهای پرانتزی شکلش جاری می شوند. چشمان درشت سرخش مانند دو پاره آتش از حدقه بیرون زده اند. غوغای ذهن پریشانش به شکل بیرون زده گی رگهای شقیقه، در حرکات
انگار واقعیت دارد
حدود هشت سال پیش بود. در تاریخ 22فوریه؟ اووم …22؟ حالا بعد که یادم آمد تاریخش را دقیق تر میگویم. اصلا چه فرقی میکند؟هشت سال پیش بود. همان موقع که به نظر می رسید زمستان و بهار با هم آشتی کرده اند. چون توالی روزها از سرد به گرم و
آسمان شیشه ای
دو موجود ترس ناک به سرعت به ما نزدیک می شوند. از پی تعقیب و گریز آنها گرد و خاکی وسیع تمام پهنه دشت را فرا گرفته و چون توده ای عظیم به نظر می رسد. دخترک وحشت زده به طرف من می دود: خواهش می کنم بیا از اینجا بریم. اونا ما رو تکه پاره میکنن. من دخترک را در آغوش می کشم. سپس آیینه ای که تا آسمان روبرو بالا رفته را………………………