توهم
۱/۵/۱۳۹۴
موریس که محو زیبایی آن شده آرام آرام به طرف طاقچه می رود و تکه ای نان روغنی جلویش می گذارد. موش سکه را رها کرده و با تکه نان در میان انبوه وسایل گم می شود. موریس سکه را جلوی چشمانش گرفته و مبهوت آنرا بررسی می کند. حسی وسوسه انگیز تمام وجودش را فرا می گیرد. درحالیکه کلنگ به دست گرفته وحشیانه وسایل اتاق را به هم می ریزد و سپس با آشفتگی و ترس شروع به تخریب دیوار می کند. به ناگاه پنجه ای قوی شانه اش را می فشارد. موریس وحشت زده بر می گردد. موجودی عجیب و زشت درحالیکه با انگشتان دراز و پشمالو نرمه ی گوش راستش را گرفته چون هیولایی می غرد. صورت موریس زرد شده و…………………….
۹۴/۱۱/۲۹